آواز بلند از بتان میشنوم غوغای شبی ز عاشقان میشنوم
دنبال تو آمدم نصیبم شده، نه صد طعنه و نیش دشمنان میشنوم
شد زندهدل فقیر من از لب تو جاوید سخن ز بند جان میشنوم
نومید ز درگهت به امید هنوز از دوری و وصل همزمان میشنوم
سرد است هوای غیر عشقت اینجا چون زوزه گرگ خسته جان میشنوم
از حلقه در آ از پی خاطر جانا از سینه پاک عارفان میشنوم
بیگانه به جای خویش شد رسم زمان با غیر نشسته از کسان می شنوم
پروانه چنین زمزمه می کرد به صبر از سوخته بال رنج جان می شنوم
هر قطره ز اشک می چکد بر دامن آواز خوش دهل از آن می شنوم
جاری شده مهرت به دل خشک حزین خوش شرشر جاری روان می شنود
از خاکی و چون آبی و بر باد شوی این پند به گوش بند جان می شنوم
معنا نشود زمان به غیر از عشقت دور است ولی تک تک آن می شنوم
وبلاگ شخصی محمود کیان آرا...برچسب : نویسنده : emkianara7 بازدید : 161